حکایت , کوتاه , خنده دار , تاثیر گذار ,
48 بازدید
ملانصرالدین هر روز در بازار گدایی می کرد و مردم با
نیرنگی، حماقت او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا
بود و یکی از نقره، اما ملانصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد. این داستان
در تمام منطقه
ادامه مطلب
حکایت , کوتاه , خنده دار , تاثیر گذار ,
37 بازدید
نقل است "شاه عباس صفوی" رجال کشور را به ضیافت شاهانه میهمان
کرد، دستور داد تا درسرقلیانها بجای
تنباکو
ادامه مطلب
حکایت , تاثیر گذار ,
42 بازدید
مردی دیروقت، خسته و عصبانی از سر کار به خانه
بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.
- بابا! یک سوال از شما بپرسم؟
- بابا! یک سوال از شما بپرسم؟
ادامه مطلب
حکایت , تاثیر گذار ,
40 بازدید
یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد.
شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده درپیله نگاه کرد. سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد.
ادامه مطلب
کریم خان زند هر روز صبح علی الطلوع تا شامگاه برای دادخواهی ستمدیدگان، رفع ستم و احقاق حقوق مردم در ارک شاهی می نشست و به امور مردم رسیدگی می کرد. یک روز مردک حقه باز و چاپلوسی پیش آمد و همین که چشمش به کریم خان افتاد، شروع به های و های گریستن کرده و سیلاب اشک از دیدگان فرو ریخت، او طوری گریه می کرد که هق و هق هایش اجازه سخن گفتن به او نمی داد.
ادامه مطلب
مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد:
ادامه مطلب