ما را دنبال کنید

جستجوگر

آمارگیر

  • :: آمار مطالب
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • :: آمار کاربران
  • افراد آنلاين : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • :: آمار بازديد
  • بازديد امروز : 12
  • بازديد ديروز : 0
  • بازديد کننده امروز : 19
  • بازديد کننده ديروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل ديروز: 0
  • بازديد هفته : 13
  • بازديد ماه : 44
  • بازديد سال : 74
  • بازديد کلي : 1,481
  • :: اطلاعات شما
  • آي پي : 18.223.29.62
  • مرورگر : Safari 5.1
  • سيستم عامل :

ملانصرالدین هر روز در بازار گدایی می کرد و مردم با نیرنگی، حماقت او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره، اما ملانصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد. این داستان در تمام منطقه


ادامه مطلب

کریم خان زند هر روز صبح علی الطلوع تا شامگاه برای دادخواهی ستمدیدگان، رفع ستم و احقاق حقوق مردم در ارک شاهی می نشست و به امور مردم رسیدگی می کرد. یک روز مردک حقه باز و چاپلوسی پیش آمد و همین که چشمش به کریم خان افتاد، شروع به های و های گریستن کرده و سیلاب اشک از دیدگان فرو ریخت، او طوری گریه می کرد که هق و هق هایش اجازه سخن گفتن به او نمی داد.



ادامه مطلب

نظرسنجی

یا از وبلاگ ما راضی بودید عدد گزینه مورد نظر را به بووووووووووووووق ارسال کنید