ما را دنبال کنید

جستجوگر

آمارگیر

  • :: آمار مطالب
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • :: آمار کاربران
  • افراد آنلاين : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • :: آمار بازديد
  • بازديد امروز : 19
  • بازديد ديروز : 0
  • بازديد کننده امروز : 26
  • بازديد کننده ديروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل ديروز: 0
  • بازديد هفته : 20
  • بازديد ماه : 51
  • بازديد سال : 81
  • بازديد کلي : 1,488
  • :: اطلاعات شما
  • آي پي : 3.149.214.32
  • مرورگر : Safari 5.1
  • سيستم عامل :

کریم خان زند هر روز صبح علی الطلوع تا شامگاه برای دادخواهی ستمدیدگان، رفع ستم و احقاق حقوق مردم در ارک شاهی می نشست و به امور مردم رسیدگی می کرد. یک روز مردک حقه باز و چاپلوسی پیش آمد و همین که چشمش به کریم خان افتاد، شروع به های و های گریستن کرده و سیلاب اشک از دیدگان فرو ریخت، او طوری گریه می کرد که هق و هق هایش اجازه سخن گفتن به او نمی داد.



ادامه مطلب

نظرسنجی

یا از وبلاگ ما راضی بودید عدد گزینه مورد نظر را به بووووووووووووووق ارسال کنید